و اما این مدت...
و اما این مدت به قدری زود و سریع گذشت که باورم نمیشه یکماه و خورده ای از تولدت گذشته. یکی از مطالبی که یادم رفته بود در موردش بنویسم و با خوندن بیماری دوست خوب وبلاگیت، مهدیار عزیزم، یادش افتادم، ویروسی بود که دو یا سه روز قبل از ۲۱ خرداد ۹۵ دچارش شدی. بدون دلیل بدنت داغ شد و تب خفیف داشتی. چون خودم علائم سرماخوردگی داشتم حدس زدم توهم سرما خورده باشی اما به جز تب هیچ علامت دیگه ای پیدا نشد. شبها بیشتر می شد تاجایی که مجبور به پاشویه می شدم و نزدیک صبح تقریبا قطع می شد. حدس بعدی طبق معمول دندان بود. اما از غرغرهای معمول برای درد دندان هم خبری نبود. شاد و شنگول اما تب دار. دو یا سه روز بعد، دیگر طاقت نیاوردم و بردمت دکتر. تشخیص خاصی ندادن و ف...